بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب که قند فراوانم آرزوسـت
قلمرو فکری:
چهره نشان بده؛ زیرا آرزوی دیدن باغ و گلستان را دارم. سخن بگو؛ زیرا آرزوی شنیدن سخنان شیرین را دارم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
نمودن |
نشان دادن |
که |
زیرا |
رخ |
چهره، رخسار، صورت، عذار |
بیت ß 4 جمله
رخ ß نقش مفعول
لب ß نقش مفعول
آرزو ß نقش مسند
«ــَـم» در «گلستانم» ß نقش مضاف الیه؛ زیرا بعد از واژۀ «آرزو» قرار می گیرد (آرزوی من است)
«ــَـم» در «فراوانم» ß نقش مضاف الیه؛ زیرا بعد از واژۀ «آرزو» قرار می گیرد (آرزوی من است)
قلمرو ادبی:
رخ نمودن ß کنایه از دیدار
لب گشودن ß کنایه از سخن گفتن
رخ و لب ß مراعات نظیر (تناسب(
باغ و گلستان ß مراعات نظیر (تناسب(
چهرۀ معشوق مانند باغ و گلستان ß تشبیه
سخن معشوق مانند قند ß تشبیه
گلستان ß نماد خوشحالی و شادابی
مفهوم:
مصراع اول: طلب دیدار و وصال معشوق
مصراع دوم: شیرین سخنی معشوق
توصیف چهرۀ زیبا و شیرین سخنی معشوق
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر کان چهرۀ مُشَعشَعِ تابانم آرزوسـت
قلمرو فکری:
ای معشوق (شمس تبریزی)، لحظه ای از پشت ابر بیرون بیا که آرزوی دیدن چهرۀ تابان تو را دارم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
حُسن |
خوبی، زیبایی |
دم |
وقت، زمان، لحظه |
مشعشع |
درخشان، تابان |
بیت ß 3 جمله
«ــَـم» در «تابانم» ß نقش مضاف الیه
قلمرو ادبی:
آفتاب حُسن ß استعاره از معشوق (شمس تبریزی) و اضافۀ تشبیهی
بیرون آمدن از ابر ß کنایه از چهره نشان دادن
مفهوم:
آرزو و طلب دیدار معشوق
کمال زیبایی معشوق
گفتی ز ناز «بیش مرنجان مرا، برو» آن گفتنت که «بیش مرنجانم» آرزوست
قلمرو فکری:
تو با ناز و عشوه گفتی: «بیشتر از این مرا رنج نده و برو». من آرزو دارم باز هم این سخن را از دهانت بشنوم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
ناز |
عشوه، کرشمه |
ز ناز |
از روی ناز |
بیت ß 5 جمله
«ــَـت» در «گفتنت» ß نقش مضاف الیه
«ــَـم» در «مرنجانم» ß نقش مفعول
قلمرو ادبی:
گفتی و گفتنت ß اشتقاق
واج آرایی حرف «ر»
بیش و مرنجان ß آرایۀ تکرار
مفهوم:
ناز معشوق و نیاز عاشق
آرزوی شنیدن عتاب و سرزنش معشوق
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
قلمرو فکری:
از این یاران ضعیف، غمگین و ناراحت هستم. آرزوی دیدن بزرگانی چون حضرت علی (ع) و پهلوان رستم را دارم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
همره |
هم روش |
سست عناصر |
بی اراده، بی غیرت |
دستان |
لقب زال، پدر رستم |
بیت ß 2 جمله
همرهان ß نقش متمّم
قلمرو ادبی:
سست عناصر ß کنایه از افراد بی اراده و بی غیرت
گرفتن دل ß کنایه از غمگین شدن
شیر خدا ß استعاره از علی (ع)
واج آرایی حرف «س»
کل بیت ß تلمیح؛ اشاره به قدرت و درایت و ارادۀ قوی حضرت علی (ع) و رستم جهان پهلوان شاهنامه
مفهوم:
دلگیری و ناراحتی از همراهان ضعیف
آرزو و طلب دیدار یاران حقیقی
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوسـت
قلمرو فکری:
شیخ ما اطراف شهر می گشت ومی گفت:از انسان های دیو صفت و وحشی،آزرده ام و ملاقات با انسان کامل را آرزومندم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
شیخ |
پیر، مرشد، عالِم دین |
دد |
جانور درّنده، وحشی |
ملول |
غمگین |
||
دی |
دیشب، شب گذشته، روز قبل |
بیت ß 3 جمله
ملول ß نقش مسند
آرزو ß نقش مسند
«ــَـم» در «ملولم» ß معادل فعل اسنادی به معنای «هستم»
«ــَـم» در «انسانم» ß نقش مضاف الیه
قلمرو ادبی:
اشاره به داستان دیوجانس فیلسوف یونانی ß تلمیح
دیو و دَد ß استعاره از انسان های پلید و آرایۀ تناسب
دیو و انسان ß تضاد
دی و دیو ß جناس ناقص افزایشی
مفهوم:
گله و شکایت از انسان های بد
آرزوی دیدن انسان واقعی
گــفتند یافت می نشود جـسته ایم ما گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست
قلمرو فکری:
گفتند: ما جستجو کرده ایم؛ امّا پیدا نکردیم. گفت: من آن کسی را می طلبم که یافته نمی شود.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
یافت می نشود |
پیدا نمی شود |
جُستن |
طلب کردن |
بیت ß 6 جمله
آرزو ß نقش مسند
«ــَـم» در «آنم» ß نقش مضاف الیه
قلمرو ادبی:
آرزو کردن آنچه نایافتنی است ß تناقض (پارادوکس)
یافت می نشود ß آرایۀ تکرار
مفهوم:
نایاب بودن انسان کامل
آرزوی دیدن انسان کامل
پنهان ز دیده ها و همه دیده ها از اوست آن آشکــار صنعتِ پنهــانم آرزوست
قلمرو فکری:
درحالی که همۀ چشم ها و بینش ها از خداست، امّا از همه پنهان است. کسی را آرزو دارم که هنرش آشکار و خودش پنهان است.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
آشکار صنعت |
آفریننده ای که آفرینش او آشکار است |
بیت ß 3 جمله
«پنهان» در مصراع اول ß مسند
«پنهان» در مصراع دوم ß صفت
قلمرو ادبی:
دیده ß آرایۀ تکرار
آشکار و پنهان ß تضاد
واج آرایی «هـ»
«دیده» اول (چشم) و «دیده» دوم (دیده شده) ß جناس تام
همۀ دیده ها ß ایهام:
مفهوم:
خداوند پنهان؛ اما خلقتش آشکار است
تجلّی پنهان در پیدا